تویی که اون موقه توی اون کوچه تاریک و تنگ دستشو گرفتی تاباهم فرار کنین.

یا تویی که خاطراتِ از بین رفتنش اذیتت میکرد!

یا تویی که بودنش اذیتت میکرد!

توی اون بارون

فهمیدیو با قلب شکسته برگشتی!

تویی که تو بیمارستان برای نبود اونبرای نابودیِ خودتبرای خاطراتتونشادی ای نداشتی!

انگار نبودی

تویی که تو پمپ بنزین کار میکردیواونو دیدی!

تویی که از زندگی خودت سیر شده بودی و باباتو کشتی!

و تو

تویی که سال هاییهزندگی نمیکنی!هر روز داری بدتر میشی!نابود تر میشی!

توی خیالت زندگی میکنی و نمیخای از اینکار دست بکشی!

همهِ اینابرای تو نیست!

تولیاقت نداری!پس بیا و انقد خیال بافی نکن!

حرف دورغ مردمو باور نکن!

 تو این دنیا نیس!

اونیکه منتظرشیوجود نداره!

.

حالا بیا.

با هم بریم به اون دریا.

وقتی که همه چی خوب شد!

دلمون خوش باشه.به وجود داشتن!و تو باید تحمل کنی!

ارتباطِ بین منو تو تو دنیای سومه!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها